کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : سیدحبیب نظاری     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل     قالب شعر : چهارپاره    

امـــام عــشــق را مــاه مــنــیـــری            وفـــاداران عـــالـــم را امـــیــــری

دو دسـتـت گـرچه افـتادند بر خاک            به خـاک‌افـتـادگـان را دسـت‌گـیـری


دوبــاره تــشــنــگـی‌هـا پـا نـگـیـرد            دل مـــا و دل دریــــا نـــگـــیــــرد

در این بی‌تـکـیـه‌گاهی یا اباالفضل!            خــدا دســت تــو را از مـا نـگـیـرد

عـطـش را بـا نـگــاه آورده بـودنـد            دلــی ســرشـــار آه آورده بـــودنــد

تــمــام کــودکــانِ تــشــنـه آن روز            بـه دســت تـو پــنــاه آورده بــودنـد

بــرادر بــا بـــرادر دســت مــی‌داد            بــرای بـــار آخـــر دســت مــی‌داد

چه احـساس قـشنگی ظهر آن روز            بـه عــبــاس دلاور دســت مــی‌داد!

بــــرادر! مـشــک آوردم بـــرایــت            بــرو، ای جــاری تــا بـی‌نــهــایـت

تـمـام بـاغ خـشـکـیـده‌سـت بـشـتاب            خــدا پـشـت و پــنـاه دسـت‌هــایـت!

عـلـم را بـر زمـیـن بگـذارم، اما...            تـو را دسـت خـدا بـسـپـارم، امـا...

به جسمم تیر زد آن قوم ای عشـق!            که دسـت از دیـدنت بـردارم امـا...

شـبـیه غـنچـه می‌پژمرد و می‌رفت            تبر پشت تـبر می‌خـورد و می‌رفت

بـدون دسـت هـم ســقــّاتــریـن بـود            به دندان مشک را می‌برد و می‌رفت

بگـو بـغـض مـرا پـرپـر کند مشک            غـم دسـت مـرا بـاور کـنـد مـشـک

بــه دنــدان مــی‌بــرم امــا خـــدایــا            لـبـانــم را مــبـادا تـر کـنـد مـشـک

چو گل پـژمـردی و لب تر نکردی            تـبـرهـا خـوردی و لب تر نکـردی

در اوج تـشـنـگی، یک مـشت دریا            به دنـدان بـردی و لب تـر نکـردی

به آن گـل‌هـای پـرپـر بـوسه می‌زد            به روی سـیـنه با هر بوسه، می‌زد

به قـرآن؟ نـه، بـرادر داشت انگـار            بـه دســتــان بــرادر بـوسـه مـی‌زد

خودش می‌رفـت، اما دست‌هایش...            رقـم زد عـشـق را بـا دسـت‌هـایـش

بــه روی خــاک افــتـــادنـــد، امــا            نــیــفــتـادنـد از پــا، دسـت‌هــایــش

هزاران چشم تر داریم از این دست            به دل، خونِ جگر داریم از این دست

دل ما خـیـمـه‌ای چـشـم‌انتظار است            چگونه دست برداریم از این دست!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

به چشمم تیر زد آن قوم ای عشـق!            که دسـت از دیـدنت بـردارم امـا...

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : سید حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مثنوی

مرثیه مرثـیه در شور و تـلاطم گـفـتند            هـمـه اربـاب مـقـاتل به تـفـاهم گـفـتـنـد

واژه در واژه نـوشـتـند و قیامت کردند            صاحـبان نـفـس این‌گونه روایت کردند


گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت            ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت

ناتـوانم که مـجـسم کـنـم این هـمهمه را            پــســر اُم‌بـنــیــن و پـسـر فــاطـمــه را

پـرده افـتـاده و پـیـدا شده یک راز دگر            سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر

گـفـتم اعـجـاز! از اعجـاز فـراتر دیدند            زورِ بـازوی عـلی را دو بـرابـر دیـدند

شانه در شانه دو تا کوهِ سراسر محشر            حـمزه و جـعـفر طـیار، نه، طـوفانی‌تر

شانه در شانه دو تا کوه، خودت می‌دانی            در دلِ لـشـکـرِ انـبـوه، خودت می‌دانی

که در آن لحظه جهان، از حرکت افتاده‌ست            اتـفـاقی‌ست که یک‌بار فـقـط افـتاده‌ست

ماه را من چه بگویم که چنین است و چنان            «شاه شمشاد قَدان، خسرو شیرین‌دهنان»

رود، از بس که شعف داشت تلاطم می‌کرد            رود، با خـاک کـفِ پاش تـیـمم می‌کرد

مـاه اگـرچـه همهٔ عـلـقـمـه را پـیـمـوده            «غرقه گشته‌ست و نگشته‌ست به آب آلوده»

رود را تا به ابد، تـشنهٔ مهـتاب گذاشت            داغ لب‌های خودش را به دل آب گذاشت

می‌تـوانـست به آنی همه را سنگ کـند            نشد آن‌گونه که می‌خواست دلش، جنگ کند

دسـتـش افـتـاده ولی راه دگر پـیـدا کرد            کوه غـیرت، گره کار به دندان وا کرد

نه فقط جرعۀ آب است که بر شانۀ اوست            چشم امید رباب است که بر شانۀ اوست

چه بگویم که چه شد؟ یا که چه بر سر آمد؟            نـاگـهــان رایــحــۀ چــادر مـــادر آمــد

بـنـویـسـیـد که در عـلـقـمـه سـقـّا افـتـاد            قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد

از تماشای تو مهـتاب پُـر از نـور شود            چشم شوری که تو را چشم زده، کور شود

آسمان‌ها همه یک‌پـارچه بارانیِ توست            من بمیرم، عرق شرم به پیشانیِ توست

داغ پرواز تو بر سیـنه اثر خواهد کرد            رفتنت حرمله را حرمله‌تر خواهد کرد

عمق این مرثیه را مشک و علم می‌دانند            داسـتـان را هـمهٔ اهـل حـرم مـی‌دانـنـد

بعد عباس دگر آب سراب است، سراب            غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : حسن بیاتانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

مـی‌رفـت که با آب حـیـات آمـده بـاشد            می‌خواست به احـیای فـرات آمده باشد

احساس من این است که با پُر شدن مشک            از خـیـمه خـروش صلـوات آمـده باشد


بشتاب! که در مشک تو این سهم امام است            بـشـتـاب! اگر فـصل زکـات آمده باشد

برگشت که شیطان به حرم چشم ندوزد            می‌خواست به رمی جمرات آمده باشد

جایی ننوشته‌ست که در علقمه؛ زهرا...            امـا نـکــنـد آن لـحــظـات آمــده بـاشـد

نقل است که توفان شد و پیداست که باید            چه بر سـر کـشـتـی نـجـات آمـده باشد

طفلی به عقب خیره شده از روی ناقه            شـایـد عـمـو از راه فـرات آمـده بـاشـد

: امتیاز

زبانحال حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سید محمدجواد شرافت نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

سـقــا شــدم که آب مـهـیـا کـنـم، نـشـد            کاری بـرای خـشکـی لب‌ها کـنم، نشد

بـا اشـتــیـاق آمــدم از بـیـن نـخــل‌هــا            راهـی به انـتـظـار حـرم وا کـنـم، نشد


تیر آمد و نشد که در این آخـرین نگـاه            روی تو را دوبـاره تـمـاشـا کـنم، نـشد

می‌خـواسـتم که با همه قـامـت بایـسـتم            عرض ادب به حضرت زهرا کنم، نشد

هـمراه کاروان شدم از روی نی مگـر            کاری برای زینب کـبـری کـنـم، نـشـد

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : عاطفه جوشقانیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

نـسـیـم آمده با سـوز آه سـرد به خـیـمـه            نمانده است به جز رنگ و روی زرد به خیمه

شتافت سمت فرات و سکینه در دل خود گفت            کمی بنوش عمو! تشنه برنگرد به خیمه


همین‌که تیر به مشکش نشست، شد متحیر            نگاه کرد به مشک و نگاه کرد به خیمه

همین‌که تیر به چشمش نشست هلهله برخاست            حواس تیر به مرد و حواس مرد به خیمه

نگاه کـوه به سوی خـیـام مـانـده مـبـادا            نگاه چپ بکـند باد هرزه گرد به خـیمه

عمو، عمود حرم بود و با تمام وجودش            نمی‌گذاشت جـسارت کند نبَرد به خیمه

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : مرتضی حیدری آل‌کثیر نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دستی بر آتش دل و دستی به روی آب            از هرم اشک‌های تو تَر شد گـلوی آب

بـالا نـرفـت جـرعـه و دور از لبان تو            پائـین نرفت آب خـوشی از گـلـوی آب


جان در کف تو داد و کمی رنگ و بو گرفت            از مَشک توست این نفس مُشک‌بوی آب

در چهرۀ تو صورت خود را که دید، گفت            پـیـدا شـده‌سـت آیـنــه‌ای روبــروی آب

من گـور ابـرهای غـمـم، نـیـسـتم زلال            دور از لب حـسین سیاه است روی آب

از مشک پاره اشک فرات است می‌چکد            غیر از لب تو نیست مگـر آرزوی آب

والا مـقـام! غـیرت حق! پور بوتـراب!            تنـهـا امـیـد تـشـنـه‌لبان! ای عموی آب!

حالا که قطره قطره چکـیدی کنار رود            با خون توست روز قیامت وضوی آب

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : عباس احمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

غـم از دیـار غـم‌زده عـزم سفـر نداشت            شد آسـمـان یـتـیـم که دیگر قمر نداشت

این سو درون خـیمۀ سیراب از عـطش            خواهر ز حال و روز برادر خبر نداشت


عبّاس اگر چه دست کشید از دو دست خویش            از یـاری حـسـینِ عـلی دست بر‌‌ نداشت

او جـسم خـویش را سـپـر آب کرده بود            جز مشک پاره‌پارۀ جـانش سپر نداشت

درد و غمش تمامی از این بود که چرا            یک جان برای هدیه به او بیشتر نداشت

او رفت و مادرش پس از آن روز خویش را            امّ‌البـنـین نخـواند که دیگـر پسر نداشت

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : قربان ولیئی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مـاه است و آفـتـابـی‌ام از مهـربـانی‌اش            صد کـهـکـشـان فـدای دل آسـمـانـی‌اش

بی‌دست می‌خروشد و دریا کنار اوست            ای عشق آتشین! به کجا می‌کشانی‌اش؟


دست از حیات شست که آب حـیات شد            این خاک مرده زنده شد از جان‌فشانی‌اش

از خود عـبور کـرد و نـوشـتـنـد رودها            با اضطراب، چشمه‌ای از پهـلـوانی‌اش

از خود عبور کرد و درختان قـلم شدند            در اشـتـیـاق دم زدن از زنــدگــانـی‌اش

از خود عبور کرد و ملائک رقـم زدند            با خون و اشک، اندکی از بی‌کرانی‌اش

از خـود عـبـور کرد و شـنـیـدند بـادهـا            از سمت سـروهای پـریشان، نشانی‌اش

تیر از کمان جدا شد و بر خاک، خون نوشت            این چرخ پیر، شرم نکرد از جوانی‌اش

باران گرفت باز و پس از گریه دیدنی‌ست            در چشم من، تجـلّـی رنگـین‌کـمـانی‌اش

چشم مرا به چهرۀ خورشیدی‌اش گشود            مـاه است و آفـتـابـی‌ام از مهـربـانی‌اش

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

سـقـا بـه آب، لـب ز ادب آشـنـا نـکـرد            از آب پُرس از چه ز سـقـّا حـیـا نکرد

تجـدیـد شد وضوی نـمـاز امـام عـشـق            بیهـوده دستِ خویش به آب آشنـا نکرد


تن چاک چـاک دید و به بیداد، تن نداد            سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد

«غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود            در عُـمرِ خـویش خـندهٔ دندان‌نما کرد»

دندان کـند کمک، چو گره وا نشد ولی            دنـدان او هـم آن گـره بـسـتـه وا نکـرد

معراج او به روی زمین شد ز پشت زین            همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد

مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت            حقِ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : ابوالقاسم حسینجانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : غزل

کـنـار دل و دست و دریـا، اباالفضل!            تـو را دیـده‌ام بـارهـا، یا ابـاالـفـضـل!

تو از آب می‌آمدی، مـشـک بر دوش            و من در تو غـرق تمـاشا، اباالفضل!


اگــر دســت مـی‌داد، دل مـی‌بــریــدم            به دست تو از هر دو دنیا،‌ اباالفضل!

دل از کودکی از فرات، آب می‌خورد            و تکـلـیف شـب، آب، بابا، اباالفضل!

فــدک مــادری مـی‌کــنـد کــربــلا را            غـریـبی تو هم، مثل زهرا اباالفضل!

تو را هر که دارد ز غم بی‌نیاز است            وفـا بعد از این نیست تنهـا اباالفضل!

تـو بـا غـیـرت و آب و دسـت بـریـده            قـیـامت به پـا می‌کـنی، یا اباالـفـضل!

: امتیاز

زبانحال حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دریا کشید نعـره، صدا زد: مرا بنوش            غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش

وقـتی که آب را به روی آب ریـخـتی            آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش


گـفـتی به آب، آب! چه بی‌غـیرتی برو            بـی‌آبـرو به ریـخـتـن آبــرو مـکـوش!

آوردَمت به نـزد دهـان تـا بـگـویـمـت            بشنو که العطش رسد از خیمه‌ها به گوش

تو موج می‌زنی و علی‌اصغر از عطش            گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش

از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان            دیگر نفس به سیـنۀ تنگـم شده خروش

در آب پـا نهـادم و بر خود زدم نهـیب            گـفتم بسوز از عـطش و آب را ننوش

بـِاللَه بُوَد ز رشـتـۀ عـمـرم عــزیـزتـر            این بند مشک را که گرفتم به روی دوش

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

تیـره و تار شده یکـسره دنـیای حـسین            رفت از خـیمه قـرار دلِ تنـهـای حسین

مشک بر دوش؛ شجاعانه قدم برمیداشت            زیر لب زمزمه‌اش این شده سقای حسین:


باید این چشم و سر و دست شود غرقِ به خون            برسد حاجت من تا که به امضای حسین

زخمِ شمشیر به تن داشت و لبریز عطش            وارد علقـمه شد حضرتِ دریای حسین

إبن ملجم صـفـتـان رفته عـمود آوردند            وای از لحظهٔ شقّ القـمر و وای حسین

شمر با قهـقـهـه به حرمله گفت أحسنتم            خوب شد! از رمق افتاده ببین پای حسین

قــاتـل جـانِ أبـالـفــضـل بـه وٱلله شــده            إنکساری که نشسته‌ست به سیمای حسین

عاقبت «أدرک أخا» گفت و خدا رحم کند            به دل زینب و دلـشـورهٔ فـردای حسین

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

تو سـوخـتی دل مـادر کباب باقی ماند            چرا که جـسم تو در آفـتاب بـاقی ماند

لبم به آب خنک بعد تو نخواهد خورد            برای چـشـم ترم اشک ناب بـاقی ماند


تو رفته‌ای و به جز آه در بساطم نیست            برای من فقط این مشک آب باقی ماند

قسم به سورۀ کوثر که شرم، آبت کرد            فقط برای تو شرم از رباب باقی ماند

میان هـمـهـمـۀ «أینَ عَـمـی العَـباس»            به دست نیزه، هزاران جواب باقی ماند

تو رفـتی و هـمـۀ گـوشـواره‌ها رفـتند            برای اهل حـرم اضطـراب بـاقی ماند

به روی نیزه سرت پیش محمل زینب            هزار شکر که پا در رکاب باقی ماند

هـزار روضۀ مکـشـوفه خـوانده‌ام اما            هزار روضۀ بـین حجـاب بـاقی مـانـد

سرت شکست، ولی تا تنور برده نشد            تـنـور گـفـته شد اما شـراب باقی مـاند

: امتیاز

زبانحال حضرت عباس علیه‌السلام با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محسن زعفرانیه نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شـرمـنـده‌ام نـشد که بـمـانم کـنـارِ تو            تـسکـین شـوم بـرایِ دلِ بی‌قـرارِ تـو

اشکِ رقـیه دیدم و گـفـتم که می‌شوم            مرهم به زخـم‌های دلِ غُـصِّـه‌دارِ تو


رفـتم فُـرات را به حـضورت بیاورم            تیری به مَشک خورد و شدم شرمسارِ تو

این نیـزه‌ها نذاشت که با خود بیاورم            آبی بـرایِ کـودکِ چَـشـم‌انـتـظـارِ تو

تا پایِ دشمنان نـرود سمتِ خـیـمه‌ها            دست و سر و تمامِ تَـنـم شد نـثـارِ تو

با ذکـر یـا أخـا تـو به بـالـیـنـم آمـدی            بـا این حـساب من شـده‌ام از تـبارِ تو

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

تا پایِ دشمنان نـرود سمتِ خـیـمه‌ها            دست و سر و تمامِ تَنم شد حصارِ تو

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

به تـمـنـای لب تو قـلـب دریـا سـوخـته            صورتت افتاده روی خاک وصحرا سوخته

پیکرت را جمع کردم قد یک گهواره شد            زیر خورشید عراق این قد و بالا سوخته


تیرها نه در می‌آید نه از آن سو می‌رود            جای جای تو در این اوضاع یکجا سوخته

کاش می‌شد تا همینجا پیش تو خاکم کنند            من که پیش چشم‌هام انگار دنیا سوخته

پاشو برگـردیم خیـمه قبل آنکه بشـنوی            در میان شعله‌ها گـیـسوی زنها سوخته

تو نـباشی دخـتـرانم را اراذل می‌زنـند            صورت هر دختری در بین دعوا سوخته

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چشم‌هایت را که دیدم چشم‌هایم تار شد            تیر را جوری زده پلک تو حالا سوخته

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

شیـر میدان دار بودی پس چرا افتاده‌ای            ای امان خـیـمه‌ها از چه ز پـا افتاده‌ای
من گُمَت کردم، میان دشت حیرانم مکن            دست و پایی زن بدانم که کجا افتاده‌ای


آن‌قدر گفتی که هستم خاک پایِ مادرت            حال، روی دامن خـیرالنـساء افـتـاده‌ای
دست‌هایت یک طرف، سر یک طرف، تن یک طرف            سـورهٔ قـرآن چـرا از هم جـدا افـتاده‌ای
قد رعنای تو شد هم دست با ضرب عمود            از سرِ زین گـوئـیا تو بی‌هـوا افـتاده‌ای
بعد از این حفظ حریم خیمه‌ها مشکل شود            دور از خیمه به صحـرای بلا افتاده‌ای
گوئیا باحوصله عـقده ز دل وا کرده‌اند            از کـجـا تا به کـجـا ای با وفـا افتاده‌ای

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطالب مصرع اول و همچنین عدم رعایت شأن امام علیه السلام در مصرع دوم حذف شد،

بشکند دستی که با نیزه دهانت بسته است            خاک عالم بر سر من، از صدا افتاده‌ای

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!

بعد از این معجر نگهداری زن‌ها مشکل است            دور از خیمه به صحـرای بلا افتاده‌ای

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

خدا بخشیده بر رویت جهانی از لطافت را           هنرمندانه طرحی نو زده، این قد و قامت را
الا بالا بلندِ سر به زیرِ محضر خورشید           که کامل کرده چشمانت، نشانی نجابت را


تو آن ماهی، که یک ایل عاشقانه خیره‌ات می‌شد           به رخسارت خدا گویا، تراشیده ملاحت را
کدامین واژه‌ات را شرح باید داد ای ساقی           ولایت یا اصالت یا شجاعت یا شرافت را؟
دعای خسته‌گان قوم را، آمین بگو ای مرد           که با نامت عجین کردند نام استجابت را
به قلب تشنه‌ام ساقی، به غیر از تو که می‌بخشد           چنان باران، به جای جرعه، دریای کرامت را؟
کـنـار نـام تو آئـیـنـه بگـذارند شـاعـرها           به جای آنکه بنویسند اوصاف شهامت را
قیامت محشری خواهد شد از حظِ حضورت، پس           به عشق دیدنت من عاشقم، صبح قیامت را
چنان شد پیشکش پای برادر دستهای تو           که اخلاصش عوض کرده ست تعریف سخاوت را
کنار علقمه، سقاترین تشنه، حسینت خواند           از آن خون گریه‌های زخم چشمانت، خجالت را
علم افتاد و دست خیمه از دستت جدا افتاد           و زینب دید از آن لحظه به چشمانش اسارت را

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

یا ابوفاضل که گفتم بال و پر آمد وسط            بهرِ گـفـتن از کمالاتت هـنر آمد وسط

در فضایی که همه مبهوت هستند ای کریم            دل خودش را زد به دریا و جگر آمد وسط


مانده بودم تا که تـشـبیـهی بگـویم آشنا            در همین اثنا شباهت از پدر آمد وسط

کامِ من پُر از عـسل شد تا گـفتم نامِ تو            دوّمین بار آمدم گویم  شکـر آمد وسط

ماهِ رویت را بنازم ای جمالت قـبله‌گاه            در مقـامِ صورتت دیدم قـمر آمد وسط

مردِ رزمی و نداری یک نفر مانند خود            واردِ میدان شدی اصلاً خطر آمد وسط

بازوانِ تو یـداللّه است در هر بُـرهه‌ای            تیغ در کف آمدی گویا شرر آمد وسط

تار و مارِ کوفـیان کاری ندارد بهرِ تو            هیبتت دیدند و چندین محتضر آمد وسط

امرِ مولایت رسید و جنگ را تعطیل کرد            مشگِ خالی و شرابِ چشمِ تر آمد وسط

ساقی لب تشنگـان! آبی فراهم شد ولی            یک عمود آهـنین و یک تبر آمد وسط

وقتِ افتادن ز مرکب فاطمه لبیک گفت            از دهـانِ مـادری لـفـظِ پـسر آمد وسط

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

رسیدی روزِ اول؛ روز آخر را نشان دادی           برای علتِ خَلقت؛ برادر را نشان دادی

ادب تا خلق شد؛ افتاد روی دستِ استادش           برای بوسه خاکِ پای مادر را نشان دادی


به بامِ کعبه از راز امامِ کعـبه می‌گـفتی           سند دادی؛ دهانِ بازِ منبر را نشان دادی

فرات از تشنگی خشکید، دستت آب را پس زد           به این افسوس بر لب حوضِ کوثر را نشان دادی

برای آب گـفتی نـقـشـۀ راه سـعـادت را           مسیرِ اشک، تا لب‌های اصغر را نشان دادی

هوای جنگ اگر می‌داشتی مقتل عوض می‌شد           فقط یک چند ضربه رزمِ حیدر را نشان دادی

شهادت دست‌های خالی‌اش را پیش تو رو کرد           برای پیشکش؛ هم دست؛ هم سر را نشان دادی

زمین لرزید، وقتی دست‌هایت روی خاک افتاد           قیامت شد؛ شفیعِ روز محشر را نشان دادی

لهوف از چشم‌هایت علتِ خون گریه را پرسید           میان مردم بازار، خواهر را نشان دادی

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : ابوالفضل زرویی نصرآباد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شـراره می‌کـشدم آتش از قـلم در دست            بگو چگونه توان بُرد سوی دفتر دست؟

قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی‌ست            که با نوشـتن نامت شود معـطر دست؟


حدیث حُسن تو را نور می‌برد بر دوش            شکـوه نام تو را حـور می‌برد بر دست

چنین به آب زدن، امتحـان غـیرت بود            وگـرنه بود شما را به آب کـوثـر دست

چو دست برد به تیـغ، آسمـانیان گـفـتند            به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟

بـرای آن‌کـه بـیـفـتـد به کـار یـار، گـره            طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست

بـریـده بـاد دو دسـتـی که با امـیـد امان            به روز واقعـه بـردارد از بـرادر دست

فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر            چـنین معـامله‌ای داده است کـمتر دست

صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست            نـزیـبـد آخـر بر قـامـت صنـوبـر دست

هوای ماندن و بردن به خیمه، آب زلال            اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟

به خون چو جعفر طیار، بال و پر می‌زد            شنیده بود شود بال، روز محشر، دست

حکـایت تو به اُم‌ُّ البنـین که خواهد گفت            و زین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟

به هـمدلی، همه کس دست می‌دهد اول            فـدای هـمّـت مـردی که داد آخـر دست

به پای‌بوس تو آیم به سر، به گوشهٔ چشم            جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هرچه می‌گـویـم ز ساغـر بیشتر            می‌زند سـاقـی به من سـر بیشتر

حال سـائل هرچه بـدتـر خـوبـتر            رزق سـائل هرچه کـمـتر بیشتر


جان به قربان همان ساقی که کرد            اشـک را بـر مـا مـقـدر بـیـشـتر

دست و دل باز است وقتی یار ما            مـی‌زنـم در بـیـشـتر در بـیـشـتر

یـک دعـای سـاده‌ات را می‌دهـد            پـاسـخـش را صـد بـرابـر بیشتر

چشم او را هرکه یک شب دیده است            مـی‌کــشـد الله اکــبــر بـیــشــتــر

مـخـلـص اولاد زهــرائــیــم مـا!            مـخـلـص عـباس حـیـدر بیـشتر!

مـن به آب مـشـک او تـشنه تـرم            بـخــدا از آب کــوثــر بـیـشــتــر

بـیـن مـردم قـبـله حاجات اوست            بـیـن اولاد پــیــمــبـر بــیـشــتــر

غـیـرتی دارد ابـاالـفـضـل رشـید            از هـمه عـالـم به خـواهر بیـشتر

حضرت بی‌دست غـوغـا می‌کند            دـست‌هـایش روز محـشر بیـشتر

ایـن قـد و بــالا بــلا هـم داشـتــه            تـیـرهـا خـورده به پـیکـر بیشتر

خیمه بی‌عـباس بی‌صاحب شد و            درد سـرهـا شـد در آخـر بیـشتر

: امتیاز